آن طرف تر از زمین...

"ما اهل ولایت هستیم و همه چیزمان در گرو همین اهلیت است."

پیوندها


. کلایی
۱۰ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۷ ۶ نظر

 

چند وقتی بود که حال "فرهنگ" مساعد نبود...کمی استرس داشت شایدم کمی سر درد...

مرشدمان امسال را به نام فرهنگ نامگذاری کرد شاید که کمی آن را دریابیم...

اما نمیدانم چرا حالش بدتر و بدتر میشود... ذهنش پر است از سوالات بی جواب...

گیج شده است، دنبال ترادف میگردد بین کلمات متضاد:

"آمریکا و دوستی" و"اعتدال و افراط" و" سرهنگ و انقلابی" و "زهرا (س) و کاخ سعدآباد" و....

من باب جشن همسر مکرمه رییس جمهور حرفها بسیار است ولی از آنجایی که هیچ خبرنگاری اجازه ورود به آنجا را نداشته!!! و از آنجایی که ما اهل پرداختن به احتمالات نیستیم چند نکته که اثبات شده است را از روی خیرخواهی درمیان میگذاریم...

بعضی از مکان ها درذهن مردم جایگاهی دارد که برای همه آشکار است...

بهتر نبود این جشن درصورت لزوم برگزاری در جایی غیر از "کاخ " برگزار میشد...

گفته شد هدف از این جشن شناساندن زهرای اطهر به زنان سفرا بوده است ولی هرجه دودوتا چهارتا میکنم حضور حضرت زهرا(س) با دیوارهای مجلل کاخ سعد آباد سازگاری ندارد...

نمیشد جایی جشن میگرفتید که مادر(س) هم حضور می داشتند؟

نمی شود که به نام ایشان جشن بگیرید ولی به کام مانکن ها و....

ای کاش بجای جولان دادن مانکن ها از لباس شب عروسی زهرا (س) میگفتید که چگونه خنده را بر لبان سائل نشاند...

بحث این دولت آن دولت نیست... اینجا همیشه فرهنگ اسلامی یتیم است...

 

و به قول شهید آوینی "بچه حزب اللهی همیشه غریب است..."

 

اینجا جایی است که فیلم "چ" مورد پسند داوران نیست...

 

اینجا در دل جمهوری اسلامی سید علی رو حنا فداه تنهاست...

 

از آنجایی که امسال سال فرهنگ است این خطاها زیاد به چشم مردم می آید و از انجایی که دولت محترم معتقد به اطاعت از رهبری است بعضی از جملات رهبری را فقط و فقط برای یادآوری مفهوم فرهنگ عرض میکنیم:

"در راه خدمت، از خیلى چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت."

70/5/23

"یکى از اساسى‌ترین کارها براى اینکه ما جلوى اسراف را بگیریم این است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگرى نباشند."

88/2/22

 "یک وقت هست که ما جلوى چشم مردم یک مانور اشرافى‌گرى مى‌دهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همه‌اش حرام است؛به‌خاطر این‌که تعلیم‌دهنده‌ى اشرافى‌گرى است .اولاً زیردست‌هاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مى‌شوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم."

84/6/8

"اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتى یعنى چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمى‌گرفتم که مرتب ملاحظه‌ى جهات امنیتى را توصیه مى‌کنند، بنده با ماشین پیکان بیرون مى‌آمدم."

70/5/23

 

 

پی نوشت ها:

پی نوشت اول: با این که ازکمبودها می نویسم ولی خوب می دانم که باید خودم قدم بردارم برای اصلاح خودم و بعد اصلاح دیگری...

خودم باید قدم بردارم در راه فرهنگ اسلامی و بعد دیگری...

دعا کنید برای این "خودم ها" که بازخواست خواهد شد...

پی نوشت دوم:

امسال  برای اولین بار رفتم  کرب و بلا...

اربعین...نجف تا کربلا...

"آنجا فهمیدم دیگر نباید نگران کربلا رفتن باشم ، کربلا را برای بازگشت افریده اند، بازگشت به..."

 

 

. کلایی
۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۰۶ ۱۱ نظر

 امروز چهارم اردیبهشت... به یاد اوس عبدالحسین...
دو سال پیش بود که ساحل دجله غوغا شد...
همان روز که دلم خودش را به گرفتگی زده بود...
چهارم اردیبهشت 90...
می گفتند: 
"امروز پیکر پاک سردار رشید اسلام  شهید عبدالحسین برونسی در شرق دجله پیدا شد..."

میلش دگر به هیچ بهشتی نمی کشد،هر کس نشسته کنج بهشت مزارتان...
همه آنهایی که سالها دلشان را در میان واژه های گرم و زیبای خاک های نرم کوشک به نسیم نفس حق شهید برونسی سپرده بودند این لحظات عاشقانه را می فهمند...
اوس عبدالحسین آمد چون تکلیفش آمدن در آنجا و در آن لحظه بود...نه یک لحظه دیرتر و نه یک لحظه زودتر...
حتی پیکر معطرش هم تکلیف را می فهمد....همان که خدایش می خواهد...
گاهی تکلیف آمدن است گاهی نیامدن....

گاهی تکلیف گریستن است گاهی خندیدن....

گاهی آرام گاهی مواج...
و در این میان تکلیف مداران شهید خواهند شد....
ایکاش حالا که همه می آیند!!!!! احساس تکلیف کنند و بیایند...
نه، احساس تکلیف نه....ایکاش تکلیف را بفهمند و بیایند...ایکاش جهاد را بفهمند و بیایند...ایکاش شهادت را بفهمند و بیایند....
نمی دانم چه شد حالا که دلم از این اوضاع گرفته است از اینکه مولایم سید علی می گوید تقوا پیشه کنید، اما... از اینکه سیاستمان بوی شهید نمی دهد....نمی دانم چرا خواستم این جمله ی تکراری و ساده و عامیانه که شاید دیگر میان این همه حرف های همایشی و نمایشی و با کلاس! دیده نمی شود را تکرار کنم که :

"ایکاش تکلیف مداری را از شهدا می آموختیم"


پی نوشت ها:


پی نوشت اول:
سلام...باز هم پوزش بابت تاخیر...ممنون از احوال پرسی های شما... توی این ایام دعا گو بودیم...

پی نوشت دوم:  

یاس...چادر...کوچه...دیوار...گذشت و حالا: ام البنین...عباس...خانه علی....

پی نوشت سوم: 

من به شهیدان رای خواهم داد!


"دعاکنید برای ما"
 
 
 

 

 

 

 

. کلایی
۰۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۵۲ ۳۵ نظر

اولین مدرسه عشق که تأسیس شد    درس عشق علی و فاطمه تدریس شد

آسمان تعطیل است و تابلوهای رنگارنگ تالارهای عروسی همه جای شهر برق می زند، مغازه های لباس عروس، زیاد به چشمش می خورد یا شایدم چشمش به آنها می خورد...

حلقه های عروسی در دست های متصل به میله های اتوبوس و مترو همه انگار یک قالب مشخص دارند، همه از جنس طلا و معمولا عریض و طویل، با نگین های زیبا...

اینجا"عروسی رفقای مذهبی- تهران- تالار" :

 با رفقا دور میز می نشستند، حرف می زدند، مولودی گوش می دادند، کف می زدند و ...

عروس هم با لباس یا شایدم شبه لباس عروسی آنجا قدم می زد و احوالپرسی می کرد،خوب بود... قشنگ بود و خداپسندانه... البته با یه کم اینور و اونور...

. کلایی
۲۶ دی ۹۱ ، ۱۶:۰۸ ۴۳ نظر

 

دود این شهر مرا از نفس انداخته است

به هوای حرم کرب و بلا محتاجم

 

 

. کلایی
۲۶ آبان ۹۱ ، ۲۱:۱۱ ۲۸ نظر

ساکنان کوچه ی تنهایی بن بست، غریب ترین اهالی درد یادتان هست!؟

چند وقتی حال وبم ساکن بود و بی رونق...یا بهتر است بگویم چند وقتی حال خودم خراب بود و بی رونق...

چشمی به هم زدیم ودیدیم زندگی کردیم بی درد، بی معرفت به درد و نا آشنا با دردمند!

نگویید که مدتها نبوده و حال با مطلبی کلیشه ای ومطلبی دردآلود آمده است...

. کلایی
۱۰ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۴۷ ۴۴ نظر

علی (ع) گفت:الهی و ربی من لی غیرک...

 در وادی خوشی ها به سر می بردم که عزیزی تلنگری زد و گفت :"فاعل این ها همه خداست! "

دیروز در دانشگاه خیلی خوش گذشت..علتش خداست...

امروز صبح چه زیبا خورشید طلوع کرد... حاکمش خداست...

در خیابان کودکی را دیدم معصوم و زیبا...خالقش خداست...

. کلایی
۲۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۰:۱۲ ۹۱ نظر

 هزار پرسش و اما...هزار چون و هزاران چرای بی زیرا...

شاید ما در این وادی عقلمان نرسد،شاید به قول بعضی ها نمی فهمیم...نمی دانیم....

ولی دلمان که می رسد...!

خواستم ننویسم که متهم به افراط نشوم ولی نتوانستم ننویسم...

پای خدا و کوثرش را وسط نمیکشم فقط از خودمان میگویم.... در روزگاری نه چندان دور آدم ها نسبت به هم، چیزی را در نظر داشتند به نام "مراعات"  شایدم همان "حرمت" شایدم نه...

. کلایی
۲۹ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۳۹ ۷۸ نظر

بین الحرمین فاصله عشق است و عاشقی...

چه کسی می گوید که عشق و عاشقی جدایی پذیرند؟

فاصله برای ماست!!!!

فاصله برای ماست که نمی دانیم "حرم" یکی است...

جنوب زیاد رفته بودم،به عنوان زائر،خادم و روایتگر...ولی....

ولی این بار حال دیگه ای داشت...

. کلایی
۱۳ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۳۳ ۵۵ نظر
سلام بر دوستان وبلاگی

زنهار!

هرکه شهید نشود لاجرم خواهد مرد...

خدا خواست و بعد از یه دوره انتظار یه ساله به عنوان یه عضو کوچیک از یه گروه فرهنگی فردا صبح راهی جنوب میشم...

. کلایی
۲۵ اسفند ۹۰ ، ۰۹:۳۰ ۲۲ نظر